جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۱۷:۴۵
۰ نفر

کامران محمدی: کالایی را در ذهن‌تان فرض کنید؛ هر کالایی که دلتان می‌خواهد. برای اینکه بهتر منظورم را متوجه شوید، مثال می‌زنم. مثلا کفش، لامپ، اجاق گاز، حوله یا... . اینها را که من گفتم انتخاب نکنید.

حالا قیمت کالای مورد نظرتان را در نظر بگیرید. این قیمت را در محله‌ای که زندگی می‌کنید کنار روزنامه بنویسید. حالا قیمت همان کالا را در بازار بورسش در تهران درنظر بگیرید.  این قیمت را هم بالای قیمت اول بنویسید.

حالا این دو قیمت را از هم کم کنید. تعجب نکنید ولی عددی که به دست آورده‌اید 10درصد قیمت‌ دوم است! هر کالایی که باشد، بدون استثنا. مثلا یک لامپ را در نظر بگیریم. اگر آن را در پونک بخرید، مثلا هزار تومان است اما همین لامپ در خیابان لاله‌زار، احتمالا 900 تومان است و الخ... .

معما

آن چیست که هیچ جا نیست و هیچ کس نمی‌بیند اما همه می‌گویند قیمتش بالاست؟ (برای دیدن جواب درست، پایان همین مطلب را ببینید.)اینکه چیزی نیست. من یک شعبده‌بازی جالب‌تر هم بلدم. دوباره کالایی را در ذهن‌تان در نظر بگیرید. حالا قیمت این کالا را در محله خودتان در نظر بگیرید. می‌دانم، الان است که هنگ کنید چون تصوری از کالای مورد نظر در محله‌تان ندارید. خب، ایرادی ندارد، قیمتش را در محل کارتان در نظر بگیرید.

باز هم در حال هنگید؟ خب، هرجا که پیدا می‌شود در نظر بگیرید. هیچ جا نیست؟ اطراف انقلاب چطور؟ هست؟ خب، ممکن است در کریم‌خان هم باشد؟ بله؟ تعجب نکنید، شیوه فهمیدن جواب را توضیح می‌دهم؛ کالای مورد نظرتان کتاب است.

کمی جدی باشیم

همین حالا، هر کجای تهران یا شاید شهرهای ایران که باشید، هر چیزی که بخواهید، کافی است مثل زبل‌خان دست‌تان را دراز کنید تا به دستش آورید. فرمول اختلاف قیمتش هم همانی است که گفتم. باور کنید بیش از آن نیست.

اما اگر کتابی جدی بخواهید، هیچ راهی ندارید که یک روز کار و زندگی‌تان را رها کنید و بروید انقلاب و با یک سفر درون‌شهری (طبیعتا برای شهرستانی‌ها، برون‌شهری) بعد از اینکه کلی به ترافیک و آلودگی و مشکلات دیگر شهر اضافه کردید، کتاب مورد نظرتان را بیابید.

البته اگر مداد و پاک‌کن و برچسب کارتون و خط‌کش و دفتر و جلد کتاب و مدادتراش و... بخواهید، مشکلی نیست؛ کتابفروشی محله‌تان دارد. همین کتابفروشی، طبیعی است که کتاب هم دارد؛ به‌هرحال اسمش کتابفروشی است.

اگر کتاب‌هایی می‌خواهید که روی جلدشان یک چشمِ سیاه با مژه‌هایِ بلند از وسط برگی زرد بیرون زده و در پس‌زمینه‌اش سایه مردی با یک چتر افتاده و در نامش هم کلماتی مثل عشق، اشک، دل، قلب، راز، قتل، پاییز و... هست، خیالتان راحت باشد؛ کتابفروشی محل‌تان دارد. اما به جز این موارد، شرمنده، باید بروید انقلاب یا فوقش، کریم‌خان.

لایحه ساماندهی ناشران

یکی از بندهای لایحه ساماندهی ناشران و کتابفروشان تهران که مدت‌هاست درباره‌اش بحث می‌شود و به‌طور خلاصه قرار است ناشران و کتابفروشان و توزیع‌کنندگان را ساماندهی کند(!) این است که اگر درصدی از بنایی به این سه فعالیت اختصاص یابد، صاحب ملک، تنها بابت باقی ملک عوارض و غیره می‌دهد.

این بند در درازمدت احتمالا می‌تواند معمای بالا را حل که نه، حذف کند. چرا؟ شما بسازبفروش؛ در برجی که می‌سازید، یک کتابفروشی نمی‌گذارید که دست کم از امکانات و تسهیلاتش، مثل همین پرداخت نکردن عوارض و مالیات و غیره، بهره‌مند شوید؟ می‌گذارید. حالا 20 متر بابت کتابفروشی بگذارید چه می‌شود؟

مثلا اگر در فروشگاه‌های زنجیره‌ای یا این همه مرکز خرید که هر روز یک جا سبز می‌شوند یا... یک ذره به کتاب‌های روز و درست و حسابی اختصاص پیدا می‌کرد، آسمان به زمین می‌آمد؟ باور کنید نمی‌آمد. نمی‌آمد.

کد خبر 107856

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز